چرا بچه من باید لکنت زبان داشته باشه؟

چرا من باید لکنت زبان داشته باشم؟

چرا من باید لکنت زبان داشته باشم؟

 

ایسنا/یزد آنچه در بند اول می‌بینم واژه قرمز رنگی است که نوشته است؛ «عدم لکنت زبان»… هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم؛ دیدن آن جمله آب داغی بود که بر تنم ریختند و پاهایم سست شد و نای برخواستن نداشتم، در خاطرم مدام در جدال با خدا از او می‌پرسیدم چرا من باید لکنت زبان داشته باشم؟

 

«محمد عسکری» که معلمی ۳۳ ساله است و عمر و زمان خود را با علاقه صرف این شغل مقدس کرده، در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، ما را به روزهای نوجوانی‌اش می‌برد که آرزوی معلم شدن و تدریس، تنها رویای زندگی‌اش شده بود ولی لکنت زبانی که از کودکی به همراه داشت، گاهی او را به فکر می‌برد که آیا می‌تواند روزی بایستد و فهرست حضور و غیاب دانشجوهایش را به دست بگیرد و در کلاس قدم بزند، پای تخته قلم بزند و روزی از سر تا ته کلاس، «استاد» صدایش کنند.

 

وی در ادامه از سن ۱۸ سالگی‌اش می‌گوید که بعد از کنکور به دانشگاه فرهنگیان می‌رود تا شرایط پذیرفته شدن و آغاز راه انبیایی‌اش را جویا شود اما آنچه در بند اول می‌بیند واژه قرمز رنگی است که نوشته است؛ «عدم لکنت زبان».

 

این معلم جوان اضافه می‌کند: هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم؛ دیدن آن جمله آب داغی بود که بر تنم ریختند و پاهایم سست شد و نای برخواستن نداشتم، در خاطرم مدام در جدال با خدا از او می‌پرسیدم؛ چرا من باید لکنت زبان داشته باشم؟ چرا من؟ این را در حالی می‌پرسیدم که ۱۰ سال با آرزوی معلم شدن زندگی کرده بودم و حالا آینده‌ای را که برای خودم ساخته بودم، مقابلم مانند باد می‌گذشت و نمی‌توانستم آن را داشته باشم.

 

عسکری با بیان این که لکنت زبان برای یک معلم مثل نداشتن دست برای نجار بود، می‌گوید: شاید معلم شدن در دنیای واقعی برایم بیشتر شبیه یک رویا شده بود اما از همین رویای معلم شدن دست نکشیدم و با آن آرزو زندگی کردم، همان سال، کنکور را با رتبه‌ای نسبتا خوب از سر گذراندم ولی تصمیم به دوباره درس خواندن برای قبولی با رتبه بهتری در کنکور را گرفتم تا شاید بتوانم آینده جدیدی بسازم، کنار پارکینگ خانه و در گوشه‌ای تاریک، بساط درس خواندن چیدم و دوباره درس خواندم به امید فردایی بهتر.

 

وی ادامه می‌دهد: بعد از یک سال تلاش سخت، شرط معدل دیپلم در کنکور باعث شد تا رتبه‌ام به ۳۵ هزار کاهش یابد و من بمانم و دنیای از حسرت و اندوه و دومین شکست پی در پی. اما اراده‌ای و یک انرژی از من می‌خواست ناامید نشوم و همچنان آرزوهای بزرگ خودم رو دنبال کنم که در راس آن، آرزوی تدریس و معلمی بود اما اینجا بود که بین سربازی و دانشگاه تنها یکی را می‌توانستم انتخاب کنم و تصمیم گرفتم رشته‌ای را برای تحصیل در دانشگاه برگزینم.

 

به گفته این معلم جوان یزدی، دانشجوی خوب بودن و رتبه عالی منجر به ارتباط گسترده و خوبی با اساتیدم شد و توانست از این فرصت برای رسیدن به آرزویم استفاده کنم.

 

عسکری در این باره به خبرنگار ایسنا، می‌گوید: ارائه کنفرانس در کلاس‌های دانشگاه فرصتی بود تا احساس معلم بودن و ذوق رسیدن به آرزوی دیرینه‌ام در من تقویت شود. پس از قبولی در مقطع کارشناسی ارشد، این ارائه‌ها باعث شد تا از سوی یکی از اساتیدم، برگزاری کلاس‌های عملی به من سپرده شود، باور کردنی نبود؛ قدمی بزرگ برای محقق شدن آرزوی کودکی‌ام. پنج ترم از آن روز گذشت و در یک فرصت مناسب و بعد از تجربه‌اندوزی، مدرس درسی شدم که در مقابل نام استاد آن درس نوشته بود؛ «محمد عسکری» و الان پنج سال از آن روز می‌گذرد و من الان مدرس دانشگاهی هستم که در آن تحصیل می‌کردم.

 

این مدرس دانشگاه که لکنت زبانش نتوانست آرزوی معلم شدن را از او بازستاند، می‌گوید: آرزو سند حقانیت ماست، به قول مولانا: «این طلب در تو گروگان خداست» و هیچ محدودیتی نمی‌تواند در راه رسیدن به آرزوها و رویاها، مانعی ایجاد کند و با تلاش، صبر، ثبات قدم و متوکل شدن به خدا می‌توان به هر آرزویی دست یافت چرا که من آرزو کردم، خواستم و به آرزویم حتی با محدودیتی به ظاهر مهم، رسیدم.

 

عسکری در پایان نیز خاطرنشان می‌کند: می‌خواهم بگویم لکنت زبان محدودیت نیست و ما لکنتی‌ها، نباید رویاهایمان را از دست بدهیم، خسته شویم و خود را محدود کنیم بلکه باید کمی بیشتر از بقیه برای رسیدن به رویاهایمان تلاش کنیم، اما در عین حال خود را باور داشته باشیم.

 

Our Score
Our Reader Score
[Total: 1 Average: 5]
0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *